157

ساخت وبلاگ

دیشب ساعت 12:30خوابیدم. هی تصویر سر قطع شده اون مردک تروریست میومد تو ذهنم! بعد قسمتی از یک فیلم ترسناک که یک ماه پیش دیدم!  چراغ خواب رو روشن کرده بودم. پنجره باز بود اما من گرمم بود!  محض احتیاط چاقو آشپزخونه رو گذاشته بودم کنارم. در اتاق قفل بود. کسرا گفته بود تا ساعت 2بیداره و برنامه مینویسه اگه ترسیدم بهش زنگ بزنم اما این کار رو نکردم. نشستم تا 4وب گردی کردم بعد خوابیدم تا 8.ساعت 8بلند شدم صبجانه خوردم کمی بافتنی بافتم. بعد با کسرا صحبت کردم و گفتم میرم میخوابم! ساعت 10:30تا 2خوابیدم. بیدار که شدم نهار خوردم. تیکه های بافتنی ای رو که از سال قبل بافته بودم چیدم کنار هم. تصمیم گرفتم به هم وصلشون کنم بزارمش رو کنسول داخل اتاق اما اندازه اش مناسب نیست. اگه کاموای هم رنگش رو داشتم تکمیلش می کردم. بناچار گذاشتمش کنار آخر ماه پول دستم اومد برم کاموا بگیرم تکمیلش کنم و بزارمش جایی که باید باشه. خیلی تنبل شدم همش در حال خوابیدنم و تمیز نبودن خونه آزارم میده. باید تا قبل از اومدن کسرا تمیز کاری رو شروع کنم کلافه ام از کجا باید شروع کنم؟ کاش یه عصای جادویی داشتم میزدم زمین همه جا برق می افتاد! قاب خاتم روی تخت بهم دهن کجی می کنه باید براش گل درست کنم و اون رو زینت بخش دیوار سالن کنم. دلم به همین چیزهای کوچک خوشه! تو این گرما و ماه رمضون بیرون رفتن منطقی نیست چون نمیشه هیچی خورد. منتظرم ماه رمضون زودتر تموم شه بتونم از خونه بزنم بیرون

دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 65 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 7:54