تا ۱۰:۳۰ خواب بودیم.کسرا از شب قبل گفت باباش داره برا شش ماه میره خارج ازایران و امشب میاد خونه ی مادرش تا اونو ببینه .من اما نمیرم .چون پدرش برام وجود خارجی نداره و مهم نیست واسم . به همین خاطرکسرا امروز موند خونه تا منو ببره چند مغازه وسایل دکوری ببینیم .رفتیم دیدیم و چیز خاصی چشممونگرفت جز یک مدل لوستر که شبیه جام های برگشته بودن و داخلشون کریستال و چراغ بود . یه مدل ساعت ایستاده ترکیب کریستال و برنز بود که اونو کسرا پسندید منتهی میگفت چهارونیم میلیون که از نظر من اصلااااااااااا این قیمت نمی ارزید و ارزشش حدود ۵۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومن بیشتر نبود.آباژورهای ایستاده هم بسیار ساده بود و مورد پسندم واقع نشد .تاسف خوردم چرا یک جفت آباژور داخلنمایشگاه رو نخریدم هم زیبا بود هم قیمت خیلی مناسبی داشت .گذاشتم به وقتش بریم جای دیگه رو هم ببینیم .بعد رفتیم فست فود خوردیم.بعد از اون به کسرا گفتم منو برسون مغازه لوازم قنادی تا چند خرت و پرت شیرینی بخرم.پودر ژلاتین .کنجد،ثعلب ،پودر مخمر ،ساچمه های رنگی تزیینی خریدم و اومدیم خونه .از شام دیشب ماکارانی مونده بود کشیدم تو ظرف کسرا با خودش ببره .دیگه اون رفت بهکارهاش برسه منم کمی استراحت می کنم و به امورخونه می رسم بعدباید برنامه ریزی کنم برا اومدن مهمونا تا موقع اومدنشون بدونم کجاها بایدببرمشون و سه وعده غذایی چه چیزهایی باید سرو کنم
دفتر کاهی...برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 87