113

ساخت وبلاگ

صفحه وب رو باز می کنم تا آپ کنم .نگاهم به صفحه تلویزیون خیره میشه شبکه VoAصدای امریکا ،برنامه راجب دستفروشان بیچاره ای هست که نیروهای نامتحرم شهرداری بساط این بیچاره ها رو بر هم‌میریزن و با قساوت قلب بساطها رو لگد مال می‌کنند !!!! دردی که از درد مردم نکاستند خودشون درد شدن افتادن به جون مردم ! الهی ریشه اشون از اساس خشکیده شه تا اشک به چشم هیچ نان آوری نیاد .امیدوارم خدا سزاشون رو بده . میلیارد میلیارد اختلاس و دزدی می کنند و تحت عنوان کمک به مسلمانان !!! میدن به لبنان که پرچمشون رو هووو می کنه و فلسطینی که اندازه ارزنی براشون ارزش قائل نیست .خود کرده را تدبیر نیست !!!!!!!!!!  چی میخواستم بگم ؟ چیز خاصی نیست !!! در واقع یادم رفت چی میخواستم بگم !

آها ! کمی از دیروز بگم .

سه بار رفتم حموم و هی خودمو شستمو برق انداختم و خوشبو و معطر کردم و یه شیشه عطر رو لباسام و بدنم خالی کردم به طوری که تا ته حلقم بو گرفته بود !!!!! نمیدونستم تا این حد فوبیای دکتر رفتن دارم به طوریکه دچار لکه بینی شدم و از دیشب و امروز دیگه خبری از لکه نیست !!! کسرا ساعت ۵:۱۵اومد خونه .در واقع پایین بود که بهم زنگ زد و گفت تارا اگه آماده ای بیا بریم .از قبل آرایش کرده بودم و نیمه آماده لباس پوشیده بودم .مانتومو پوشیدم و شالم رو انداختم سرم از خونه زدم بیرون .به مجتمع پزشکان که رسیدیم کسرا تو خیابون کناری پارک کرد چون جا برا پارک نبود .گفت منتظر میمونه تا برم و برگردم.دلم میخواست باهام تا داخل مطب بیاد اما ممنوع بود .اولین نفری بودم که وارد مطب شده بود .دفترچه و پول رو دادم ومنتظر شدم .منشی گفت دکتر ۶:۱۵ تا ۶:۳۰ میرسه گفتم مشکلی نیست .یک ربع بعد دو دختر جوان برای گرفتن برگ سلامت اومده بودن مطب !!! منشی میگفت معاینه ۴۵تومن میشه برگه رو بخوای ۷۰ تومن!!!!! دختره گفت چرا اینقدر گرون !!!!!!! ذهنم کشیده شد به سالها قبل !!!! تو شهر عقب مونده پدری ام گرفتن برگه سلامت واسه عروس یه نوع اجبار بود !!!!! حالا داماد هر غلطی کرده بود مهم نبود !!!! زن دایی احمق من با چه شعفی برگ سلامت دخترش رو شب حنابندون دست به دست می کرد و مادرشوهر دختر دایی عین زنهای قبایل بدوی آمازون برگه رو گرفته بود دستش می رقصید (اوغ غ غ غ غ غ) چی بگم والا ! در همین حد رشد کرده بودن ! 

یادمه یه بار به کسرا گفتم میرم برگ سلامت بگیرم .پرسید چی هست ؟ و من براش توضیح دادم .آی عصبانی شد آی عصبانی شد که من ترسیدم و دیگه راجبش حرف نزدم ! گفت ارزش زن به وفاداریش هست  نه یک تکه پوست . الان که فکرش رو می کنم می بینم راست میگه .طرف شوهر داره به اسم شیطنت و کرم ریزی میره سراغ مردهای دیگه !!! خیانت که فقط داشتن یک رابطه جن...نیست .همین که حال خوشت رو با مرد دیگه گره بزنی و فکر اون رو به سمت دیگه سوق بدی خیانته ! چی بگم یه عده از زندگی فقط همین لاس زدن ها و .....رو یادگرفتن و واسه خودشون سرگرمی !!!!!! میسازن .

منشیه که دید اون دو تا دختر جوون در حال پچ پچ هستند بهشون گفت به ماما مراجعه کنید پول کمتری میگیره . طبقه بالا یه ماما هست می تونید برید اونجا و اونا هم دفترچه رو برداشتند و رفتند . بعد از اون خانمای باردار با شکم های قلنبه پیداشون شد !!!!!!!!!!! بعضی هاشون واقعا شکم هاشون بزرگ بود و من حدس میزدم احتمالا چند قلو داشته باشن . یا بچه هاشون اندازه یه بچه چند ساله 5-6 کیلویی باشه !

نرمولک خاله (پسر خواهرم سه سالشه فقط 12 کیلوئه ! عین پر کاه می مونه لاغر استخونی !)

خانم دکتر ساعت 6:35 اومد . یه خانم جوون حدودا هم سن و سال خودم . اولین نفر بودم که رفتم تو ! خانم دکتر مهربون و خوش رو بود ! شرح حال مختصری دادم و گفتم در طول این 9 ماه به طور جدی اقدام نکردم منتهی تصمیم دارم تمامی آزمایشات و سونوی قبل از بارداری رو برام بنویسید . با توجه به شرح حالم گفت:(واست آزمایش می نویسم روز 4 پری انجام بده ...سونو هم روز 13 پری انجام بده واسم بیار . برات فولیک اسید می نویسم بگیر و شبی یک دونه مصرف کن . همسرت دفترچه داره ؟ گفتم  نیوردم . برا کسرا آزمایش اسپرم نوشت !)یادم رفت بگم آزمایش خودم خونه یا ادرار ؟آخه برام سخته تو اون شرایط آزمایش ادرار بدم !

تشکر کردم و اومدم بیرون . به کسرا که گفتم واست آزمایش اسپرم نوشته ناراحت شد ! گفت خجالت می کشم !آخه چطوری انجامش بدم ؟گفتم همون جور که من بدبخت باید انجام بدم . بعد هر دومون کلی غر زدیم و گفتیم بچه میخوایم چکار؟دردسره ؟از همون بدو ورودش باید بدبختی بکشیم تا وقتی که بخواد سروسامون بگیره تازه اون وقت هم هنوز راحت نیستیم ! هی غر زدیم و زدیم تا دهنمون کف کرد !!!!!!!!!!!!!!!!! خدا شاهده اگه واسه خاطر اون میراث چند میلیاردی نبود هرگز بچه نمیاوردم ! مردم هر گهی میخوان بخورن !

به کسرا گفتم میوه فقط هندوانه و خربزه تو یخچال داریم . سر میدون تره بار نگه داشت . گفت بیا بریم اول یه جعبه شیرینی بخریم !!!!!! گفتم هنوز جعبه شیرینی چند روز پیش تو یخچاله اما اهمیت نداد و گفت اینجا شیرینی هاش معروف و خوشمزه است ! بیا بریم بخریم !!!!!!!!!!!!!!و بعد جلو افتاد منم رفتم و چند مدل شیرینی انتخاب کردم خرید و اومد بیرون . بعد رفتیم چند کیلو هویج برا آب گیری ، هلو انجیری ، قارچ ،انجیر سیاه ، موز، خیار ،سیب زمینی ،پیاز،طالبی ،گوجه فرنگی خریدیم اومدیم بیایم خونه که دیدم کسرا تغییر مسیر داد . گفت امروز خیلی اذیت شدی . نمیخواد بری آشپزی کنی . رفتیم رستوران و من غذای مورد علاقه ام کوبیده رو سفارش دادم . پیش غذا سه مدل سالاد انتخاب کردیم که من فقط سالاد شیرازیش رو دوست داشتم . به جرات میگم سالاد های خودم طعمش خیلی خیلی بهتر از سالادهای اون رستوران معروف بود . شام رو خوردیم و اومدیم خونه . خریدها رو جابجا کردم . کسرا پرده رو آماده کرد فیلم بزاره . اول یه فیلم ایرانی گذاشت که گفتم من نمی بینم !حیف از چشمام که بخاطر فیلمای بی کیفیت ایرانی حروم شه . با مشورت من یه فیلم خارجی انتخاب کرد دیدیم . بلند شدم هلو انجیری و انجیر و موز آوردم خوردیم . بعد مسواک زدیم و هر کدوم رفتیم خوابیدیم .

صبح ساعت 7 بیدار شدم . به کسرا گفتم نون نداریم . گفت نون تست خریده بودم یادم رفته بیارم تو یخچال خونه مامان مونده !

دیدم نه من و نه او حال رفتن تا نونوایی رو نداریم . شیرینی و چای خوردیم !!!!!!!!!!!!!!!!کسرا میگفت گلوش درد می کنه کنارش دوقاشق عسل یک قاشق آبلیمو با کمی آویشن ریختم تو آبجوش دادم بخوره بهتر شه .

کسرا رفت سر کار و من گوشت چرخ کرده ،قارچ و فلفل دلمه بیرون گذاشتم مایه ماکارانی رو درست کنم . تو اون فاصله سبزی ها رو آبیاری کردم . عجیبه سبزی ها توی لاستیک ماشین رشد کردن اما تو گلدون هیچ سبزی ای رشد نکرده .فقط این ریحون دو تا سبزی داده ! حیف از اون همه مراقبت و آبیاری ! امیدوارم زودتر بریم خونه خودمون . حیاط بزرگش جون میده واسه پرورش گل و گیاه و سبزی ! قلبدیگه پیاز خورد کردم طلایی که شد بهش گوشت اضافه کردم و بعد از اون قارچ و فلفل دلمه رو ریختم گذاشتم آبشون تبخیر شه . ادویه زدم و در مایتابه رو گذاشتم رو شعله کم ادویه ها به خورد مواد برن .به خواهرم زنگ زدم . روده مامان یک هفته میشه کار نکرده و خوردن آلو و انگور و .....افاقه نکرده بود . عصبانی بوداز دست پلیسی که بهشون آدرس اشتباه داده بود و سه ساعت از مسیر اصلی دور شده بودن ! گفتم از فلان قوم بیش از این انتظار نمیره! اگر غیر این بود این همه جک واسشون نمی ساختن !

گفت تنها نکته منفی و ضد حال سفرمون رفتار مردم فلان استان و این اتفاق بود . تصمیم گرفته بودن از دیدن استان کردستان صرف نظر کنند و برن به سمت یاسوج و بعد استان خودمون !

بلند شدم به مایه ماکارانی رب گوجه اضافه کردم و برا شکمم که هوس دوباره شیرینی کرده بود شیرینی و آب پرتقال تهیه کردم .

تصمیم دارم پانچوی اهدایی خواهرم رو امروز تموم کنم و بعد یه مانتو کوتاه جلو بسته واسه خودم بدوزم . احتمالا بعدا حاشیه های پایینش رو با رنگ مخصوص آکلریک طرح بندازم . دوست دارم نقش یه باغ با پرستو روی مانتو ام بندازم . احیانا زیبا شه . کسرا گفت هفته دیگه منو میبره از تولیدی های مانتو ، واسه محل کارم چند مدل مختلف مانتو بگیرم . تنوع رنگ مانتوهای محل کارم زیاده . این بار رنگ طوسی و احتمالا سبز یا آبی نفتی انتخاب کنم . حالا ببینم کدوم رنگ ها به چشمم میان . باید پارچه هم رنگ مانتو ها رو  تهیه کنم و مقنعه ها رو خودم بدوزم . کفش چرم و کیف هم میخوام . فکر کنم حقوق این ماه تماما صرف دوا درمان و خرید پوشاکم شه . البته کیف و کفش چرم رو که قیمت بالایی هم داره کسرا واسم میخره .

واسه نوشتن این پست 4 ساعت وقت گذاشتم چون بینش هی بلند شدم و نشستم

دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 19:37