۸۳

ساخت وبلاگ

چند روز پیش همکارم گفت بخاطر مسائل مالی با شوهرش بحثش شده .میگفت ۵سال تمام کارت عابر بانکم دست شوهرم بوده و تمام حقوق من در زندگیمون خرج شده .خونه خریدیم مقداری از طلاهای من و وامی که گرفتیم در خرید خونه صرف شد اما هیچچچچچچچچ سهمی  از اون ملک به نام من زده نشد !!! روز مادر دستور میداد برای مادرش کادو همراه باشیرینی بخرم و برم دیدنش . اممممممممما یک بار نشد روز زن رو به مامان من تبریک بگه و ......مابقی همکارها نچ نچ کنان گفتند :چرا همچین اشتباهی کردی .کارتت دست خودت باشه و برای خودت پس انداز کن .من در سکوت  با همکارم همدردی می کردم و میگفتم :عزیزم غصه نخور ما همدردیم منتهی نوع حماقتمون با هم تفاوت داره . امروز داشتم از راهرو خونه عبور می کردم که چشمم به قبض اخطار گاز افتاد .شماره اشتراک رو به خاطر سپردم و اومدم بالا .رفتم حمام دوش گرفتم و زنگ زدم به کسرا و گفتم : یه برگه دیدم اخطار قطع گاز بود .الان چک کردم دیدم برا ماست نه همسایه . حضرت والا مقام جناب کسرا خان دستور فرمودند برو پایین برگه رو بیار مطمئن شو برا ماست تا همین حالا پیگیری کنم .ما که قبض رو پرداخت کرده بودیم .آب از موهای خیسم روی حوله تنم چکه می کرد .گفتم :الان که حوله تنمه .باشه بعد !!!!حضرت والا مقام کسرا خان بزرگ فرمودند :همین حالا برو !!! من حرفمو تکرار کردم و اوشون با غیضی که در کلامش بود به من گفت :همسری زندگی مشترک لجبازی کردن بر نمیداره !!!!!!!!!!!!!و خیلی شیک گوشی رو روی من   قطع نمودند !!!!! در قفا دوتا از اون حرفا بارش کردم و غر غر کنان مانتو کشیدم تنم و شال انداختم رو موهای خیسم که به صورتم چسبیده بود !داشتم از پله ها میرفتم پایبن که صدای زنگ تلفن به گوشم خورد .خودش بود . بعد زنگ زد موبایلم .بعد صدای اس اومد .در خونه رو باز گذاشته بودم و صدا تا پایین میومد . کاغذ زرد رنگ اخطار رو برداشتم و هن هن کنان اومدم بالا !!باز صدای اس گوشیم شنیده شد .گوشی رو باز کردم با عصبانیت نوشته بود .میام خونه قبض رو برمیدارم و بر می گردم !!!!!  دلیل خشمش رو میدونستم !زنگ زدم بهش گفتم مقدار قبض چقدره و سایر قبض ها رو آوردم و گفتم ازشون عکس میگیرم براش میفرستم . همه کارها و لحنم کاملا عادی و حتی توام با خنده بود . از همون دیشب حضرت والا مقام مثل بادکنکی که بادش خوابیده باشه دپرس بود و البته منتظر دق الباب و دعوا با من که من بهش رو ندادم چون حوصله بحث و دعوا بخاطر ندونم کاریها و دروغ ها و وعده وعیدهاشو دیگه ندارم . دوره عقد خر بودم باور می کردم الان زیر یک سقف رفتم همه چی عیان شده و برام هیچچچچچچچ وعده وعیدی مهم نیست مگه خلافش ثابت شه .ماجرا از اونجا شروع شد که من احمق به جای بها دادن به سلامتیم همیشه حقوقم رو خرج چاله چوله های زندگیم می کنم و با سیلی صورتم رو سرخ نگه داشتم تا مبادا خانواده ام متوجه شن چه کلاهی سرم رفته و داماد مهندسشون برخلاف حرفاش درآمد مشخصی نداره !!!و فقططططططططط وعده وعیدهای واهی به من میده !!!! نمیخوام درد پدر و مادرم رو هزار تا کنم و بهتر میدونم همه چی رو بریزم تو خودم !!!!! بگذریم دندونم شکسته و مدام امروز و فردا می کنم که میرم پر کنم اما تا پول میاد دستم همش صرف خرید تمام مایحتاج خونه ، پرداخت قبض ها ، و ...میشه . این بین همسر جان بنده خرج اندکی در حد خرید شیر یا ماست یا یکی دو کیلو میوه اون هم در ماه یا پفک و نوشابه می کنه که اون هم باز مقصر خود احمقم هستم چرا که هر بار میگه چیزی لازم داریم؟ به جیب خالیش نگاه می کنم میگم نه !!!!!!البته ایشون دائم در حال نک و ناله هست و میگه ندارم منم باور می کنم و از جیبم مایه میزارم .که باز تاکید می کنم از خریتم هست .دو شب پیش حین خوردن میوه به دندونم فشار اومد و دردش شروع شد و صبح که بیدار شدم دیدم دوباره ورم کرده .ایام عید هم خونه مامانم اینا چنان دردی داشت که شبا خوابم نمیبرد و ورمش اندازه یک گردو بود . بابا و خانوادم دعوام کردن که چرا به فکر سلامتیم نیستم . منم بغضمو قورت میدادم و هیچی نمی گفتم . دیروز به حضرت والا مقام زنگ زدم و گفتم دندونم درد می کنه و ورم داره . آموکسی سیلین نداریم و تموم شده .گفت :خونه مادرشه نگاه می کنه اگه داشت برام میاره (محل کارش با خونه مادرش توی یک مجتمعه )شب اومد .درد داشتم . بهش گفتم :برام کپسول آوردی ؟!گفت:نه نداشتیم .موقع سرماخوردگیم همش رو خورده بودم .خوب تا اینجاش از نظر من مشکلی نبود .مشکل از اون جا شروع شد که مثل همیشه که فکر می کنه با یک احمق طرفه و بارها با حرفاش و توجیهاتش منو احمق فرض کرد و دلیل و برهان آورد یه دفعه گفت :دوتا استامینوفن بخور کار همون آموکسی سیلین رو می کنه !!!!!!!!!!! عجبا !!!!!!!!از کی تا حالا چرک دندون با استامینوفن رفع میشده من نمیدونستم !!!! بعد تاکید کرد که کمی از کتیرایی که مادرش زحمت کشیده و از عطاری برام خریده بود رو روی دندونم بزارم که مخالفت کردم و گفتم :گذاشتم فایده نداشته و حاضر نیستم دیگه بزارم .نسخه پیچید که شب تا صبح بزاری چرک رو میکشه !گفتم نمیزارم .درد افتاده بود تو سرم !!!!به یاد اون زمانی افتادم که سرما خورده بود چند روز رفته بود خونه مادرش بعد من رفتم براش چند بسته دارو سرما خوردگی و آموکسی سیلین خریدم آوردم خونه و به فکرش بودم .و جالبه هر باردارو میخرم میزارم خونه بعد که میرم استفاده کنم می بینم تموم شده و خودم موقع استفاده چیزی ندارم دردمو کم کنم !برا همین با عصبانیت در حالیکه درد داشتم به سمت دستشویی  رفتم و گفتم :از حالا به بعد حق نداری از داروهایی که میخرم استفاده کنی .الان خودم لازم دارم هیچی نیست دردمو کم کنه .تو دستشویی بودم که صدای بهم خوردن در اومد .داد زدم :کجا میری ؟! جوابی نشنیدم . اومدم بیرون زنگ زدم بهش ، گوشیش رو قطع کرد .یه ساعت بعد با یه بسته آموکسی سیلین اومد خونه !!!!از اون لحظه رفت تو خودش !!!!بعد من مثل احمقا گرفتمش تو بغل و اظهار ندامت کردم بابت رفتارم که ببخشید مجبور شدی بری برام دارو بگیری !واقعا بیشعورم خودم میدونم .اونقدر برام کاری نکرده که یه بسته کپسول خریدنش برام کار بزرگی به نظر میاد !!!شام رو خوردیم و فیلم میدیدیم .برخلاف شبای قبل نیومد کنارم و رو مبل نشست .میدونستم شده باروت در حال انفجار .موقع خواب اومد کمی ماساژم داد .کمی حرف زدیم و من خوابیدم .صبح که بیدار شدم با هم خوب بودیم و امروز مساله قبض ها که پیش اومد زنگ زد من شب نمیام !!!!!!!!!!!!!!!!!!! میدونه از تنهایی میترسم و برای تنبیه من یاد گرفته از این روش استفاده می کنه .گفت کار داره و تا ۱۲-۱طول میکشه و میمونه تمومش کنه بعد هم میره خونه مادرش ! بعد اضافه کرد از دیشب که بنده قرص خواستم همش بدبیاری میاره و عنوان کرد نحوست روز مرد براش تموم نشده !!!!!!!!!!!و از لحظه ای که پا گذاشته تو این خونه بد آورده !!!!!!!!! دلیلش اونقدر از نظر من احمقانه اومد که حوصله بحث کردن باهاش نداشتم . مدتی دعوا کردن رو بخاطر جیب من و جیب تو کنار گذاشته بودم و مثل خر برای داشتن آرامش خودم سرویس میدادم و همه حقوق و پس اندازم رفت .حالا که فکر می کنه وظیفه منه بشم مرد و زن خونه و خودش رو کاملا کنار کشیده و کمترین تلاشی برای مخارج خونه نمی کنه منم همون رویه سابقم رو دنبال می کنم و دیگه خرج اضافه نمی کنم .به درک که گوشت و مرغ تموم شده .حبوبات داره تموم میشه .به درک که فلان و بهمانه .دیگه سرویس نمیدم .میخوام برم به فکر دندونم باشم و خودم رو بزارم تو اولویت نه راحتی اون والا مقام و آت و آشغالای یخچال و کابینت ها رو . مرده شور اون مردهای بیغیرتی رو ببره که به جا تلاش واسه زندگی چشمشون دائم به جیب زنهاشونه . خدا شاهده امثال زن برادرهای من دارن خدایی می کنند .تو خونه نشستن .طلاهاشون به جا ،سفرها شون به راه،ماشین هایی که شوهراشون براشون خریده ،خونه هاشون و وسایلاشون از من و خواهر کارمندم بهتر و بالاتره .....بعد غصه من کارمند رو میخورن که طلاهامو از سر نداری برا تامین وسایل خونه فروختم .سفری رو بعد ۵سال ازدواج به چشم ندیدم .داشتن ماشین و خونه که دیگه پیشکش . تف به هر چی مرده که آویزون جیب زنشه

دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 57 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 5:59