بلاگ اسکای ترکیده بود نمیشد وارد پنل مدیریت شم .هر چند هیچ حرف خاصی هم ندارم واسه گفتن .دیروز رفتم محل کارم .عطسه وآب ریزش بینی امونمو بریده بود .شب بدون همکارم برگشتم خونه .یه کلاه و شال برا خودم بافتم .نمیدونم چرا وقتی می پوشم عالم وآدم زل میزنن بهم .حس بدی بهم دست میده .چند باری خواستم بزارمشکنار و یه کلاه وشال دیگه بپوشم اما چون خیلی گرمه همونو مجدد استفاده می کنم .بخصوص اینکه با یقه و لبه آستین پالتوی بافتی که بافتم میاد و ست میشن .دیشب یه یاروخلوچل تو ایستگاه نشسته بود .چند خانموآقا روی نیمکت بودن و من چون جا نبود رفتم کنار اون یاروخله نشستم .ایکبیری زل زد توچشمام و همچین نگام می کرد انگار قلب از چشاش میزد بیرون .چندشم شد .بلند شدم از دوخانمی که کنار هم بودن خواهش کردم کمی جمع وجور بشینن منم کنارشون جا شم اما خل بی حیا هرچند لحظه یه بار گردن می کشید نگام میکرد .منم شالمو پیچیدم دور صورتم و فقط چشمام رو بیرون گذاشتم ! بعد هم تا اتوبوس اومد پریدم سوار و اومدم خونه .صبح موضوع رو بهکسرا میگم میگه شاید چون کلاهت شبیه زنهای روس هست اینجور نگات میکنند .گفتم چی بگم!!!!آآخه یه کلاه و شال اینقدر دیدن داره .تابلو هم نیست بخدا .فقط مدلش شبیه کلاه روسهاست .هر چند یه پانچو قلاب بافی هم دارم .اونم وقتی می پوشم زیاد تو دید هست برا همین دوبار پوشیدم انداختمش تو کمد .فردا صبح باید برم اداره بعد جلسه دارم .یه اتفاق موب داره برام می افته هر زمان اوکی شد خبرشو اینجا میدم .دیگه اینکه زندگی میگذره و خبر خاص و هیجان انگیزی رخ نداده بخوام راجبش بحث کنم .
برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 71