۱۲۵

ساخت وبلاگ

بوی نم پوشالهای کولر و خنکای باد اون ،روحم رو به وجد میاره بخصوص الان که هوا ابریه .روزم رو در جوار کسرا به خوبی آغاز کردم .ساعت ۱۲بود که اون رفت سر کار .دوست داشتم الان میرفتم نمایشگاه گل و گیاه اما کمی کسالت دارم و صد البته سیستم گشادیسم بدنم بر هر چه خواسته دیگه است غلبه کرده .مایع ماکارانی درست کردم بلکه بتونم شب کسرا رو اغفال کنم و اندک غذایی به شکمش بریزم .ظهر چند دقیقه خواستم بخوابم باز مثل بعضی وقت هاححس مرگ اومد سراغم .یه حس جالبه .حسی که تلنگر میزنه بهم هیچیییییییییی تو این دنیا ارزش نداره هیچیییییییییییییی در چشم به هم زدنی همه چی تموم میشه انگار از اول نبودیم .اغلب میاد سراغم .غم وجودمو میگیره بعد از رفتن اون حس  .


پ.ن:داشتم کامنت دونی یه وب رو میخوندم یه نفر راجب پستش نظر داده بود من یه وب رو

میخونم راجب نهار و شامش هم می نویسه !!!!مردم روان پریش هستن !!!!!!

خخخخخخخ خو عزیزم شما که روان پریش نیستی چرا راجب آبگوشت خوردنت تو شمال می نویسی ؟مردم نباید ثبت لحظه کنند که تو ممکنه خوشت نیاد ؟خوب خوشت نمیاد نخون جونم دعوت نامه که واست نفرستادن .هر کس مختاره پست وبش و لحظاتش رو اون طور که میخواد ثبت کنه .همه که نباید مسائل مهمشون رو بنویسن تا کنجکاوی خاله زنکی شما مرتفع شه  .

اتفاقا روان پریش اونیه که به همه چیز دیگران کار داره حتی شام و نهار دیگران !بعد میاد خودش راجب آبگوشت خوردنش تو کامنت دونی وب یه نفر دیگه داد سخن میده خدا شفا بده واقعا


دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 65 تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:34