این قسمت از خونمون رو بی نهایت دوست دارم و عاشقشم
هر بار بهشون آب میدم یاداون روزی می افتم که با چه شور و شوقی رفتم صد و بیست هزار تومن گل و گیاه خریدم آوردم خونه .
با مادر شوهرم زندگی می کردم . پیرزن خسیسی که خونه و مال و اموالش به جونش بسته است
گلها رو گذاشتم پشت پنجره آفتاب بخورن و تازه باشن و روحیه ببخشن بهمون . اما هر روز این زن یه اسفنج میگرفت دستش
با دلخوری طاقچه ها رو تمیز می کرد و غر میزد آب گلها ریخته روی طاقچه پشت پنجره و دیوار پر از لک و پیس خونش آسیب می بینه!!!!!!!!!!!!!
یه سفر رفتم و اومدم دیدم همههههههههههههه گلهام بر اثر بی آبی خشک شدن !!!!!!!!!!!!!! از اون روز این کینه هم مثل سایر
کارها و حرفاش تو دلم موند .
به جرات میتونم بگم در طول این یک سال که جدا از او زندگی می کنیم فقط یک بار مهمون خونمون بود . چون کسرا میدونه چه حسی بهش دارم
نفرت نیست اما دیگه مثل دوره عقدمون راجبش فکر نمی کنم و احساس مادر دختری ندارم بهش !!!!!!!!!!یک سال زیر یک سقف بودن
برام کافی بود به طور کامل بشناسمش .
مابقی عشقولام پشت پنجره آشپزخونه هستند . هوا تاریک بود .نمیشد ازشون عکس بگیرم .چون همسایه روبروی ما کفتر بازه وهمیشه
پشت بوم خونشون یه عالمه آدم میاره .فردا فرصت کنم عکس اونا رو هم میزارم .
دفتر کاهی...برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 66