133

ساخت وبلاگ

مادر شوور مریض شده .ظاهرا سرما خورده و افتاده تو خونه . دیشب کسرا قبل از اومدن به خونه بهم گفت مامان مریضه میبرمش دکتر بعد میام .

دلم سوخت براش . گفتم بعد ازدکتر، بیارش همینجا بمونه . یکی باید باشه بهش برسه .

گفت :نه اگه بیاد تو هم ازش میگیری حوصله ندارم دو تا رو پرستاری کنم  . براش سوپ و آش میگیرم و داروهاش رو میدم میام خونه .

دلم طاقت نیورد . گفتم ببین اومدن تو با این خستگی و نگرانی به صلاح نیست . بمون کنارش .منم فردا میام بهش سر میزنم .

انگار از خداش بود

کلی تشکر کرد و گفت : فردا شب شام درست نکن خودم غذا میگیرم میارم . دیگه خدافظی کردیم و من خودمو به نت مشغول کردم . هنوز ذهنم درگیر

اتفاق روز قبل بود . سلیطه بازی اون همکارم رو مخم بود .دیدین بعضی ها از همون نگاه اول ،انرژی منفی به دیگران منتقل می کنند ؟این همکار هم

از همون اول آشنایی به من همیشه انرژی منفی میداد . چشمای ورقلمبیده ای داره که زده بیرون و وقتی نگات می کنه ناخودآگاه حس می کنی الانه

جرت بده و تو رو بخوره !!!!!!!!!!!! مجرده و چهل و یک سال سن داره .خیلی فعاله . زحمت زیاد می کشه و نصف مخارج پدر و مادرش با اونه .همین

سختی های زندگی ازش یه آدم جنگجو ساخته که فقط منتظره یکی یه چی بگه بپره بهش و جنگ به راه بندازه .http://oshelam.persiangig.com/image/new_folder/bntfdujmz8ll05uashgv.gif

در هر حال امروز صبح که رفتم سر کار ،مثل دیروز توی دفتر نبود و این برا من خوشایند بود که مجبور به تحمل ریختش نیستم .            

اممممممممممما این کناره گیری دیری نپایید که ،با چیدن میز صبحانه از جانب یکی از همکارا باعث شد خانم گودزیلا مشرف شده و من مجبور به

تحمل ریختش باشم . یه جا هم نگاش به نگام افتاد بهش محل ندادم و با نفرت نگاش کردم تا بدونه تا چه حد ازش بیزارم .                   

امروز برای چهارمین روز متوالی ،دیدم جدولی که به دیوار نصب کردم پاره شده و توسط مدیر با چسب به دیوار وصل شده .

زنگ زدم به کسرا وماجرا رو بهش گفتم

او هم زنگ زده بود به مدیر و گفته بود : بهتون 48 ساعت وقت میدم فردی رو که شروع به اذیت و آزار همسرم کرده بهم معرفی

کنید در غیر این صورت ،با اداره شما کاری ندارم مستقیما از طریق مراجع قضایی شخص شما رو که مدیریت اونجا رو برعهده دارید به دادگاه

می کشونم !تا یاد بگیرید وقتی قدرت اداره یک مکان کوچک رو ندارید در اون پست باقی نمونید .ظاهرا مدیر عذرخواهی کرده بود و گفته بود

الان مریضم و از بیمارستان بیام اولین کاری که می کنم پیگیری این قضیه است !!!!!!!!(نوش دارو پس از مرگ سهراب !)

لازم به ذکره این آقا مدیر واحد دیگه است که با ما در یک محیط کار می کنه و مدیر خودم فوق العاده مهربونه و من در طول این مدت با او یا

سایر همکارا مشکلی نداشتم بجززززززززززززز خانم گودزیلا که معاون اون آقاست و برا ما به صورت ساعتی و اضافه کار ، کار می کنه

دیگه اومدم خونه و مقداری از غذای دو شب پیش رو که باقی مونده بود ،خوردم .به نظرم طعمش برگشته بود و بد مزه شده بود

بعد دوش گرفتم لباسهامو ریختم تو ماشین و بعد از اون یه چرت زدم بلند شدم لباسهای کسرا رو ریختم تو ماشین و کمی نت گردی و الان هم

که اینجام .

خیر سرم قصد داشتم امروز عصر برم دکتر که نرفتم . انشاالله تعطیل شم میرم . فعلا حوصله اش رو ندارم .

همینا دیگه .تا بعدخدافظ

دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 7:01