173

ساخت وبلاگ

تازه فیلم ترسناک داستان مرگ رو تموم کردیم و هر کدوم زیر پتوهای نرمولکمون خزیدیم و داریم نت گردی می کنیم! من برا استفاده از حجم شبانه ام و کسرا هم که اصولا جغد تشریف داره و شبانه روز 2-3ساعت میخوابه! کنارم لمیده و نت گردی می کنه.

دیروز عصر یا بهتره بگم چند ساعت قبل به درخواست کسرا رفتیم بیرون! و ساعت یک و نیم بامداد برگشتیم خونه!لباسشویمون شش ماهی بود داخلش آب جمع میشد! بالاخره امروزیعنی همون دیروز!!!!! کسرا جان تماس گرفتن با نمایندگیش گفتن ظرف 48ساعت آینده هماهنگ می کنند و تعمیر کار میفرستند بیاددرستش کنه! منم گفتم خیالی نیست ما که این شش ماه شلنگ به دست آب این وامونده رو می‌کشیدم بیرون این دو روز هم روش! این شد که کسرا رفت سر کار و هنوز کون مبارک رو زمین نگذاشته بود که باهاش تماس گرفتن آقا آدرس بده تعمیر کار رو همین حالا بفرستیم! اونم گفته بود من تازه رسیدم سرکار و بهتره بعد از ظهر ساعت 4به بعد بیاین! اونا هم ظاهرا قبول کرده بودن!بماند که بعد دبه درآوردن 4دیره  و ما 3میایم!  

خوب خونه تقریبا تمییز بود اممممممممممما از اونجا که من هنگام اومدن مهمون یا یک غریبه  وسواسم عود می کنه بلند شدم کف آشپزخونه رو شستم و خشک کردم و آب هندوانه گرفتم تا اگه آقای تعمیر کار روزه نبود بهش آب هندونه بدم جگرش حال بیاد! بعد هم همه جارو برق انداختم و جارو کشیدم و دستشویی هم شستم و جونم دراومد و از فرط کمر درد خمیده راه میرفتم! تا اومدم برم دوش بگیرم کسرا زنگ زد که عیال جان ما پایینیم و در رو بزن بیایم بالا! خیس عرق و هاپولی در رو زدم و رفتم تو اتاق تا تعمیر کار اومد کارش رو 15دقیقه ای انجام داد و من هم پریدم حموم دوش گرفتم و با کسرا آب هندونه زدیم بر بدن و فیلم دیدیم و اسنک و چیپس خوردیم! نهارداشتیم اما چون نونی بودو نونمون کم بود تر جیح دادیم دندون رو جگر بزاریم نهار و شام رو یکی کنیم! 

کسرا اصرارداشت ،شام رو بریم بیرون!منم چون خوش اخلاق بودم قبول کردم! رفتیم دور دور! اول رفتیم فروشگاه رفاه کسرا یه پنکه سیار برا اتاق خوابمون خرید! بعد رفتیم مرکز خریدی در همون نزدیکی من برا کسرا یک تی شرت خریدم 20تومن! 

 جنسش خوب بود و قصد داشتم 4تا بردارم اما کسرا نزاشت و گفت ترجیح میدم کمی رسمی تر باشه! دیگه بعد رفتیم یه مغازه دکوریجات که دو تابلو پسندیدیم با چند مجسمه چوبی نقش آهو! قرار شد فعلا نخریم و دست نگه داریم تا بریم خونه خودمون! بعد کسرا برا من یه عینک آفتابی جدید خرید که دوستش دارم و تقریبا شبیه یکی از عینک های قدیمیمه (من مرض عینک آفتابی دارم) .بعد از اون هم رفتیم گلفروشی بزرگ شهرداری من خاک برگ برا فتانه (اسم گلمه)بگیرم که اون مدل خاک که من میخواستم رو نداشت. قرار بود برا شام بریم حسین کثیف که بسته بود برا همین رفتیم رستوران وطبق معمول کباب که باب میل منه سفارش دادیم و تا شام رو خوردیم و بیرون اومدیم ساعت 12بود! بعد رفتیم بستنی خوردیم و اومدیم خونه! دیگه کسرا پنکه رو سر هم کرد و گذاشت تو اتاق خواب تا زمانی که تمایل به روشن کردن کولر نداریم پنکه رو بزنیم و حالش رو ببریم!

به نظرم خرید پنکه دیواری اشتباه محضه. من پنکه قبلی رو از این دیواری ها خریدم و چون آشپزخونمون سریع گرم میشه اونجا نصبش کردیم

دیگه نمیشد هی بکنیم ببریم تو اتاق بعد ببریم آشپزخونه.

وای ساعت 4شد چرا اینقدر زود میگذره! خیر سرمون اهل روزه گرفتن هم نیستیم وگرنه سحری میخوردیم بعد می کپیدیم!

این ماه هم خبری از اومدن بچه نشد!

تو همین هفته میرم وقت میگیرم میرم دکتر ببینم چه مرگمه و این عنتر قراره کی بیاد بلای جون من و کسرا شه .

عاقو من برم بزنم پس کله این کسرا بیارم بخوابونمش معلوم نیست کی جیم شد رفت تو سالن

نصف شبی صدای تلویزیون رو بلند کرده نمیگه در و همسایه خوابند تا بعد خدافظ

دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 14:20